گینس کارگردان : محسن تنابنده بازیگران : رضا عطاران, محسن تنابنده, حسین اسکندری خلاصه داستان: فردین: گینس سیخی چنده!؟ پول کجاست اینو بگو؟ غنچه: خاک بر سرت که نافتو از پول بریدن. بدبخت همش اعتباره... میدونی کیا اسمشون تو گینسه... علی دایی... رضا زاده... جنیفر لوپز. منتقد: روزبه جعفری گینس فیلمی است مغشوش، دورهمی و فرموله شده که براساس برخی عادات تماشاگر سهل الوصول در خندیدن- که از کمدی های دهه 80 به بعد مرسوم شد- شکل گرفته ، نه یک بستر درست دراماتیک. ما تا به آخر هم نمی دانیم که اساسا با چه چیزی رو به رو هستیم و روایت مرکزی بر اساس چه شکل می گیرد. دعوای برادران با کارفرما؟ داستان سیما و شیما و گروهشان؟ یا دغدغه ثبت رکورد گینس در سوارکاری با شترمرغ؟ کدامشان هسته اصلی و مرکزی روایت است و کدامشان خرده پیرنگ هایی که می خواهند به آن هسته مرکزی پر و بال بدهند؟ آیا ما با روایتی سه پرده ای رو به رو هستیم؟ اگر فرض بر این باشد، پرده اول بسیار طولانی است و تا رسیدن به نقطه عطف اول ( ثبت رکورد گینس شترمرغ سواری)، مدت زمان زیادی تلف می شود و قصه ای گفته نمی شود. و باز اگر این را بپذیریم، فیلم اصلا نقطه عطف دومی ندارد! مگر آن که فرار و مرگ احمقانه و بدون منطق شترمرغ را بخواهیم احیانا نقطه عطف فرض کنیم، و سه دقیقه پایانی کودکانه را پرده سوم. پس اگر فرض ما برای سه پرده ای بدون روایت غلط است، آیا با روایتی دو نیمه طرفیم که قرار است نیمه دوم در جهت تکامل نیمه اول شکل بگیرد؟ باز هم نه! یا شاید بتوان براساس فصل های طولانی شترمرغ سواری در بیابان و جاده آن را فیلمی ضدقصه تلقی کرد که می خواهد بر پوچی یک حرکت جاه طلبانه تاکید کند؟ فیلم به قدری بر پایه ای سست و ناهموار خود را استوار ساخته، که دقیقا نمی توانیم بگوییم با چه چیزی طرفیم. با چه ساختی روبه رو هستیم. آیا اصلا چیزی به نام فیلمنامه، و تفکر برای نوشتن در گروه نویسنده این اثر وجود داشته؟ همه چیز صرفا بر اساس یک ایده شکل گرفته است. و فیلم کاملا در درون ایده خود مدفون مانده است. مدام دست و پا می زند و میخواهد خود را بالا بکشد، اما یک زمینه مشخص دراماتیکی برای بسط دادن روایت وجود ندارد. شوخی های فیلم در همان ده دقیقه ابتدایی و با تضادهایی که میان دو برادر وجود دارد به اتمام می رسد، و آن زد و خوردهای به غایت احمقانه و جفنگ فیلم – نه در معنای ابزورد آن- نمی تواند حتی کمکی به خندیدن تماشاگر ساده گیر سینما بکند. دیگر فیلم خلاصه شده در انبوهی از ابتذال. ابتذال در کلام و رفتار و میزانسن. از انواع فحش ها و اصوات زشتی که به شکل محسوس و نامحسوس به موارد جنسی اشاره دارند بگیرید، تا میزانسنی که آب ریختن یک کاراکتر از داخل یک ظرف را تشبیه به عمل ادرار کردن می کند. و لابد کارگردان محترم نیز این موارد را هجو می داند! غافل از اینکه هجو معنا و تعریف مخصوص به خود را دارد. و اگزجره کردن هر چیزی را نمی توان هجو نامید. دویدن های مداوم با شترمرغ در جاده و بیابان، و عجالتا گرفتن چند لانگ شات و اکستریم لانگ شات از بیابان، به فیلم ما مفهوم وسترن نمی دهد! حتی ساده انگارانه ترین مخاطب سینما هم می داند که وسترن بر مبنای قهرمانی شکل می گیرد که در بستری خشن ، می خواهد خود را به اثبات برساند. که این اثبات یا جنبه ای درونی دارد، یا نمودی بیرونی. یا در قالب احقاق حق شکل می گیرد، یا در جهت زدودن یک اتهام از خود و ... . لانگ شات و لنز واید اصولا از هیچ نمایی نمی تواند وسترن بسازد! این هم از عجایب روزگار است که بخواهیم از گردش های دورهمی خود احیانا چند اصطلاح خاص هم در بیاوریم و بخواهیم مخاطب کمی جدی تر را ترغیب به دیدن فیلم کمدی با مایه های وسترن کنیم. شاید رویکرد نگارنده در سرتاسر متن غلط باشد! زیرا فیلم را بسیار جدی گرفته و به آن انواع ایرادهای فیلمنامه و .. را نسبت می دهد. این در حالی است که محصول شکل گرفته بر روی پرده، بسیار ولنگارتر از این حرف هاست که بخواهد به ساحت نقد جدی برسد. فیلمی که ناگهان در پایان تغییر جهت می دهد و با مرگ شترمرغ، کاراکتر هایش را به دنبال درست کردن بزرگترین ساندویچ شترمرغ دنیا می فرستد تا رکوردی دیگر را ثبت کننند، و با بازی کردن با اسم سیما و شیما می خواهد ما را بخنداند را چگونه می توان جدی گرفت؟ فیلمی که صرفا با تکیه بر نام رضا عطاران و معروفیت بازیگر دیگرش در سریالی معمولی، می خواهد تماشاگر را به سالن بفرستد. آیا این سو استفاده ای آشکار نیست؟ آیا صرفا فروش فیلم برایمان اهمیت دارد؟ ( حال بماند که فروش یک میلیارد و دو میلیارد با بلیط شش هزار تومانی و کشاندن نهایتا چند هزار نفر به سینما این حق را برای سازندگان ایجاد نمی کند که مدام صحبت از مردم کنند). این زمان است که قضاوت همین مردمی که سازندگان دم از آن می زنند را تبیین می کند. در نهایت اینکه گینس را نمی توان با معیارهای عمومی نقد، فیلمی سینمایی به حساب آورد. فیلم حتی بسیار از استانداردهای ساختی تلویزیونی هم دور است. و ای کاش نوینسده و کارگردان آن بنشیند و پس از اندکی تفکر به دنبال ساخت یک " فیلم سینمایی " باشد. نه صرفا کشاندن مقطعی مردم به سالن سینما. به دنبال نوشتن فیلمنامه ای درست بر اساس اصولی دراماتیک باشد، نه صرفا ایده ای که در بهترین حالتش می تواند یک طرح یک صفحه ای ناقص و کم جان باشد. منبع: نقد فارسی